کنایه از مردم فصیح و بلیغ باشد. (برهان). کنایه از فصیح زبان. (انجمن آرا). بافصاحت. طلق اللسان: جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان. فردوسی. گشاده زبان و جوانیت هست سخن گفتن پهلوانیت هست. فردوسی. سخن گفت مرد گشاده زبان جهاندار شد زآن سخن بدگمان. فردوسی. شکر او گویدی جهان شب و روز همچو ما باشد ار گشاده زبان. فرخی. رجوع به گشاده و گشاده زبانی شود
کنایه از مردم فصیح و بلیغ باشد. (برهان). کنایه از فصیح زبان. (انجمن آرا). بافصاحت. طلق اللسان: جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان. فردوسی. گشاده زبان و جوانیت هست سخن گفتن پهلوانیت هست. فردوسی. سخن گفت مرد گشاده زبان جهاندار شد زآن سخن بدگمان. فردوسی. شکر او گویدی جهان شب و روز همچو ما باشد ار گشاده زبان. فرخی. رجوع به گشاده و گشاده زبانی شود